برف
چه برف قشنگی میباره هوا خیلی سرده و من فقط نگران سرما خوردن توام... بالاخره خنده رو لب مامان نشست... بردیمت تهران پیش دکترتفرشی و داروهاتو قطع کرد خدارو شکرمیکنم که بعد این همه سختی که من و تو بابایی کشیدیم الان یه نفس راحت کشیدیم امروزم که واکسن داری و وای به حال مامانته خداکنه فقط مثل چهارماهگیت نشه که خیلی سختت بود ...
نویسنده :
کیمیا
9:59
یادداشت های روزانه آرشیدا
بعدشم موهاموشونه کردم و مامانم واسم گل سر زدو بزور نشوندم روزمین که ازم عکس بگیره طفلی مامانم خودشو کشت تا من بخندمو عکسم خوب دربیاد ...
نویسنده :
کیمیا
11:53
یادداشت های روزانه آرشیدا
دیروز لفتم حموم خیلی خسته شدم و حسابی خوابیدم چه کیفی داد ...
نویسنده :
کیمیا
11:52
عشق مادری
آرشیدا عزیزم پاره تنم ... پیشم هستی ولی همش دلم برات تنگ میشه... دلم برات میگیره... واقعا چه عشقی خدا به مادر داده ...
نویسنده :
کیمیا
9:55
بهانه گیری آرشیدا
سلام عزیزم ... اینروزا خیلی اذیتم میکنی مدام بهانه... گریه نمیدونم چت شده دیشب خونه مامانی مهمونی بودهمه خاله ها جمع بودن و دایی رضاو... اما تو از سر شب گریه کردی نه شیر خوردی نه سوپ و نه سرلاک الهی مامان فدات بشه مامانی میگه شاید داری دندون درمیاری و انقدر بیقراری میکنی خاله فرح گفت بهت قطره استامینوفن بدم که اگه دردی هم داشته باشی آروم شی منم اینکارکردم و تو بعد نیم ساعت خوب شدی و دوباره دختر خوش اخلاق مامان شدی ...
نویسنده :
کیمیا
11:00